سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

سلطان قلب ها

هشتمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه هفتم زندگی

سلام خانم گل مامان ماهگرد هشتمت مبارک عزیز دل مامان چیک چیکه بارون از تو آسمون می باره نم نم روی درختان قطره های آب تازه و شاداب رنگین کمون شد تو نور آفتاب این یکی از شعرهایی که موقع خواب برات میخونم.شعر دیگه ای که موقع خواب دوستش داری و باهاش به خواب میری جوجه جوجه طلاییه. از پیشرفتهای ماه هفتم زندگی برات باید بنویسم که چهار دست و پا کل خونه را گز میکنی اون هم با سرعت و یکی از جاهای بسیار مورد علاقه ات آشپزخانه و بازی با سرچاه آشپزخانه است که فوق العاده مکان کثیفیه و من کلی حرص میخورم و مدام باید بغلت کنم و دستت را بشورم. ...
18 بهمن 1393

فکر بکر

سلام دخمل گلی... نخود فرنگی مامان مامان هم با این فکر بکرش لباس سرهمی های باران بخصوص اونهایی که سرهمی جوراب دار هستند خیلی زود کوتاه میشن و چون از پایین جا ندارند باید زود کنار گذاشته بشند.یکی از اون سرهمی ها که خانم همسایه زحمت کشیده بود و موقع دیدن شما در زمان نوزادی آورده بود و مناسب پاییز هم بود خیلی زود برات کوتاه شد و با اینکه آستینهاش و خود لباس اندازت بود از پایین کوتاه شده بود.این با وجود این بود که آخر شهریور هنوز برات بزرگ بود و تو مهر داشت رو به کوچیکی میرفت.تا زمانیکه که اندازت بود تنت کردم ولی چون کم استفاده شده بود با پیشنهاد خاله جورابش را بریدم و پایینش را دوختم ولی خوب نشد.قبلا هم یکی دیگه از سرهمیهات ر...
12 بهمن 1393
1